شهید مصطفی تقی جراح

نام پدر: علی

فرمانده گروه توپخانه ۶۱ محرم

تاریخ تولد : 1-1-1333شمسی

محل تولد : نجف‌آباد-اصفهان

تاریخ شهادت : 10-2-1365شمسی

محل شهادت : خسرو آباد آبادان-والفجر8

گلزارشهدا: نجف اباد-اصفهان

 قطعه3ردیف11 شماره45

شهدای گروه توپخانه 61 محرم
مشاهده کتاب به بهانه دلتنگی:زندگینامه شهید حاج مصطفی تقی جراح

http://mostafa61.ir/

 

مشاهده کتاب به بهانه دلتنگی:زندگینامه شهید حاج مصطفی تقی جراح

http://mostafa61.ir/

مشاهده کتاب به بهانه دلتنگی:

http://s3.picofile.com/file/8370110668/5c55f81ef90bb1c84b2afed98614650f8ce9d0d8.jpg


http://s2.picofile.com/file/8370110726/542390225756f78888142d54f3d17e01_XL.jpg


http://s4.picofile.com/file/8370110718/350919_524.jpg

مصاحبه با سردارشهید حاج مصطفی تقی جراح فرمانده گروه توپخانه 61 محرم



http://s9.picofile.com/file/8360458684/image_2019_5_14_0_48_17_241_yDR.jpg

http://s5.picofile.com/file/8370110742/images.jpg


نتیجه تصویری برای شهید حاج مصطفی تقی جراح

http://s3.picofile.com/file/8370110676/120704_orig.jpg




http://s2.picofile.com/file/8370110692/127413_444.jpg


فرماندهان توپخانه  در کنار پدر کاپیتان فوتبال +عکس

1 - ناشناس - دیدبان لشکر حضرت رسول (ص)  2 - حاجی آبادی - لشکر نصر3 - ناشناس - لشکر گیلان  4 - ناشناس  5 - شهید ناصر عبداللهی  6 - شهید مصطفی تقی جراح     7 - ناشناس  8 - مجید کارپیشه  9 - مجید میرسندسی  10 - رضا صادقی  11 - یعقوب زهدی  12 - علی جمالی   13- شهید مهدی مظاهری  14- شهید مردانی  15- شهید حسن شفیع زاده – فرمانده توپخانه سپاه   16 - شهید حبیب الله کریمی  17 - ناشناس - لشکر نصر  18 - آقازاده  19 - عکاف - لشکر امام حسین(ع)  20 - پدر شهید حسن غازی  21 - زین العابدین احمدی 22 – محمود چهارباغی  23 - کریمی (لشکر 14)  24 - سعید لقمانی - مرکز آموزش توپخانه  25 – ناشناس - لشکر فجر  26 - نکریم نصر  27 - علی محمد آقابیگی


زندگی نامه:

شهید حاج مصطفی تقی جراح در سال 1333 در نجف آباد اصفهان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد ، دوران تحصیل را در حالی با موفقیت به پایان برد که همراه پدرش در کارگاه ایشان به کار می پرداخت ، پس از پایان تحصیلات و اخذ دیپلم به خدمت سربازی اعزام شد و این دوران را در اسلام اباد غرب سپری کرد .

 پایان خدمت ایشان مصادف بود با حرکت پرخروش و همه جانبه ی مردم مسلمان ایران علیه طاغوت و رژیم سلطنتی پهلوی که ایشان نیز به سیل خروشان مردم پیوست و در این حرکت بر اثر درگیری با ماموران رژیم طاغوت مجروح گردید . 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی با هجوم ناجوانمردانه ی رژیم بعثی عراق به کشور اسلامیمان او نیز آماده ی دفاع از انقلاب اسلامی و ایران شد و به خرمشهر اعزام گشت . بعد از آن بدنبال پیام امام راحل (ره) برای پاکسازی غرب و کردستان از لوث بیگانگان راهی آن دیار گشت ،

 پس از آن مدتی در جهاد سازندگی مشغول خدمت گشته و بواسطه ی تخصصهایی که داشت طرحهای سازنده ای برای احداث حمام و مسجد و … به جهاد سازندگی ارائه داد و چون قبل از انقلاب اسلامی آموزش نظامی را دیده بود اقدام به آموزش دادن برادران جهاد کرد . با شروع جنگ تحمیلی وتجاوز دشمن به جمهوری اسلامی مصطفی دیگر لحظه ای تاب ماندن در شهر و خانه و کاشانه ی خود را نداشت و به اتفاق جمعی از جهادگران جهاد سازندگی همان روزهای اول جنگ به اهواز عزیمت کرده و این سرآغاز شکوفایی استعدادها و توانائیهای حاج مصطفی تقی جراح در جبهه های دفاع مقدس بود .

در پادگان گلف اهواز مصطفی و سایر دوستان جهادی ایشان به نیروهای شهید چمران و گروه شهید علم الهدی پیوسته و با توجه به تخصص دوران سربازی اش در واحد خمپاره انداز بکار مشغول گردید که در خلال یک عملیات چریکی مجروح و بعد از سه ماه دوباره سلامت خود را باز یافته و به جبهه بر می گردد . ایشان این بار در محور سوسنگرد مشغول دفاع می گردد که مجدداً مجروح ولی این بار به عقب برنمی گردد .

ایشان بعد از این مراحل در عملیات شکست حصر آبادان ، فتح بستان ، آزادی سوسنگرد ، فتح المبین ، بیت المقدس و رمضان حضور فعال داشته و در رسته ادوات و توپخانه از عملیات رزمندگان اسلام پشتیبانی آتش می نماید .

شهید مصطفی تقی جراح خود را در محضر خدا می دید و هرجا نیاز بود مشغول خدمت می شد ، ایشان در عملیاتهای مختلفی شرکت کردند و با دلاوریهایی که از خود نشان دادند مسئولیتهای مختلفی را پذیرا شدند .

 در سال 1361 پس از تشکیل گروه توپخانه 61 محرم ابتدا بعنوان جانشین گروه مشغول خدمت شده و پس از آن در سال 1363 از طرف فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و په پیشنهاد فرماندهی توپخانه ی نیروی زمینی به عنوان فرمانده گروه توپخانه 61 محرم معرفی شد . گروه توپخانه 61 محرم با فرماندهی ایشان در عملیاتها ی مختلفی شرکت کرده و تلفات سنگینی به دشمن متجاوز وارد نمود . ایشان همزمان با فرماندهی گروه توپخانه 61 محرم به فرماندهی توپخانه ی قرارگاه نجف نیز برگزیده شدند که این مسئولیتها تا زمان شهادتشان ادامه داشت .

 بلاخره در تاریخ 10/2/1365 در عملیات والفجر 8 در منطقه خسرواباد پس از عمری تلاش و جهاد در راه خدا بر اثر ترکش توپخانه ی دشمن به فیض عظمای شهادت نایل آمده و به دیدار معبودش شتافت .


منتخب وصیتنامه شهید والامقام مصطفی تقی جراح:


آری اکنون در زمانی واقع شده ایم که خداوند تعالی بر ما منت گذارده که توسط رهبری پیامبر گونه امام امت، ایران اسلامی و این امت به پا خواستنه که پس از 1400 سال داشت از بین می رفت و سلاطین و طاغوتیان و غارتگران هر کدام داشتند به نحوی از انحاء به اسلام ضربه می زدند و قوانین را به سود خود پیاده می کردند و مردم را چنان در تنگنا گذاشته بودند که به جز تعدادی مجاهد و از جان گذشته، قدرت و توان دادخواهی نداشتند و نمونه بارز آن دوران سیاه زمان رضا خان و فرزند نا خلفش بود که بر سر امام و امت چه ها که نکردند.
امید است که خداوند تعالی لطفی کند که اگر لیاقت شهادت دارم، که چنین نیست، نصیبم کند و اگر بنا است باشیم، که خدا نکند، موت مرا شهادت در راهش قرار دهد یا این که چنان توفیقی بدهد که ادامه دهنده ی راه شهدای عزیز و شهدای زنده (جانبازان) باشم.
در آخر گرچه من نتوانستم در این مدت عمر زیاد کار مثبتی انجام دهم و خداوند متعال را از خود خوشنود کنم، امید است که خداوند از لطف و کرمش مرا ببخشد. اگر لیاقت شهادت دارم، شهادت را نصیبم کند و مرگ مرا شهادت در راهش قرار دهد، انشا الله و امید است که پدر و مادرم که من نتوانستم حق آنها را ادا کنم، به آنها بی احترامی کردم و قدر آنها را ندانستم، مرا ببخشند و راضی باشند.   همسرم، امیدوارم که زینب وار زندگی کنی و فرزندانم را آنطور که شایسته است و اسلام و قرآن دستور می دهد تربیت کنی که انشاء الله باعث سرفرازی پدر و مادر خود باشند.


خاطرۀ حمیدرضا زمانیان :

برای یک هدف 
 شهریور ماه سال1363 بعداز عملیات خیبر بود، با توجه به پیروزی رزمندگان اسلام و تهدید جادۀ بصره - العماره، دشمن در موضع ضعف قرار گرفته بود، لذا استکبار جهانی به فکر چاره افتاد و تهدیدات خودش را از خلیج فارس شروع کرد. قرار شد سپاه در آن منطقه حضور پیدا کند و آمادگی دفاع از جزایر ایرانی خلیج فارس را داشته باشد. هم‌زمان به فرماندهان توپخانۀ سپاه دستور داده شد که جزایر و وضعیت منطقه را شناسایی کنند. مسئولان توپخانه و دیده‌بانی لشکرها و گروه‌های توپخانه به اتفاق سرداران شهید حسن شفیع‌زاده (فرمانده توپخانه سپاه) و حاج مصطفی تقی‌جراح با هواپیمای130 C از اهواز به بندرعباس و از آن‌جا با لنج به جزایر رفتیم. اولین جزیره، لارک بود. آن زمان در اطراف این جزیرۀ کوچک که سکنۀ زیادی نداشت، نیروهای جهاد سازندگی مشغول احداث جاده بودند. ما چون وسیلۀ نقلیه‌ای در اختیار نداشتیم، به‌وسیلۀ کمپرسی جهاد، اطراف جزیره را گشت زدیم و کار ِشناسایی منطقه را انجام دادیم. جوّ بسیار دوستانه، صمیمی و خوبی بود، فرقی نمی‌کرد که فرماندۀ توپخانه باشی یا مسئول دیده‌بانی یک تیپ و یا یک نیروی عادی، همه در کنار هم برای یک هدفِ واحد تلاش می‌کردند.


 من تقی جراح هستم:

راوی:مهدی سلمانیان

باسلام و عرض ادب واحترام به روح پاک و مطهر تمام شهدای اسلام و شهدای جنگ تحمیلی 

 اواخر سال ۶۴ بود که بنده به اتفاق اقای محسن گلی در دکلی که وسط آب منطقه هورالعظیم داشتیم مشغول دیدبانی بودیم که حرکت یک قایق با سه سرنشین در آبراه منطقه خودی نظر منو به سوی خود جلب کرد . حدود ۵ دقیقه دوربین را از منطقه دشمن چرخاندم و قایق را رصد میکردم . کم کم نزدیک ونزدیکتر شدند و درکمال نا باوری دیدم یک راست امدن پای دکل توقف کردند . 

گفتند ما میخایم بیایم بالا . گفتم شما .؟ گفتن خودی هستیم . گفتم نمیشناسمتون . و اجازه نمیدم بیاین بالا. گفتن هالا ما میایم . منم یک اسلحه کلاش دستم بود گفتم شلیک میکنم .یکی از این نفرات که خیلی ظاهر ساده و لباس خاکی داشت با لحن خیلی ارام گفت. برادر میشه یک لحظه بیاین پایین .

منم مونده بودم که چه کار بکنم از یک طرف به شدت ترسیده بودم که نکنه ستون پنجم دشمن باشند و از طرف دیگه چون لباس خودی داشتن میترسیدم شلیک کنم .بلاخره دل به دریا زدم و رفتم پایین. بعد احوال پرسی یکی از این نفرات مرا به کناری کشاند و گفت شما از تیپ ۶۱ محرم هستید گفتم بله شما ؟گفت حاج مصطفی را میشناسید . گفتم بله کاملا . گفت من تقی جراحم . و این دو برادرهم از بچه های اطلاعات هستند

من که مثل اینکه برق گرفته باشه زبانم بند امده بود که چی بگم . توی ذهنم میگفتم مگه میشه فرمانده تیپ باشی و اینقدر خاکی و متواضع .اینقدر ساده .کلی از ایشان عذر خواهی کردم و از خجالت سرم را پایین انداخته بودم تا اون موقع من حاج مصطفی را ندیده بودم . 

و این بود که من برای اولین و اخرین بار حاجی را زیارت کردم چراکه ایشان بعد چند ماه در محور فاو به شهادت رسیدند و دیدار بعدی ما تا روز قیامت باقی ماند . 

جهت شادی رو تمام شهدا صلوات محمدی بفرستید . اللهم صل علی محمد و ال محمد