غلامحسین پاک نهاد
نام پدر: نخی محمد

تاریخ تولد: 25-3-1341 شمسی
محل تولد:
بیرجند
تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی
محل شهادت : هورالهویزه
 
 
گلزار شهدای بیرجند (قطعه دو)

خاطره کوتاهی از دیده بان توپخانه دوران دفاع مقدس، شهید غلامحسین پاکنهاد (افلاطون)

راوی: دکتر علی اصغر قنبری همرزم شهید

دیده بانی با شهید حسین پاکنهاد

در سال ۱۳۶۱ پس از شرکت در عملیات آزادی خرمشهر، مجدد به جبهه سومار و نفت شهر اعزام و در عملیان مسلم بن عقیل شرکت کردم. در این عملیات بر خلاف عملیات آزادی خرمشهرکه آرپی جی زن بودم، دیده بانی خمپاره و توپخانه را انتخاب کردم. از عملیات مسلم بن عقیل چند روزی گذشته بود که بنده بعد از آموزش دیده بانی به خط مقدم جبهه نفت شهر اعزام شدم. حدود دو الی سه هفته، حضورم در یکی از دیدگاه ها به عنوان دیده بان خمپاره ۱۲۰ گذشت که یک روز برادر رضایی مسئول واحد دیده بانی تیپ جوادالائمه (ع) خراسان آمد داخل سنگر دیدگاه و به بنده گفت: «شما باید به دیدگاه دیگری بروید و به همراه یکی از دیده بانان، هم دیده بان خمپاره باشید و هم دیده بان توپخانه».
بنده گفتم: «ماکه توپخانه نداریم¬که آن را هدایت¬کنیم و بنده هم تجربه دیده¬بانی توپخانه را ندارم، چطوری این-کار را انجام¬ دهم؟» ایشان¬گفت: «همان آموزش¬هایی¬که دیده¬اید، دیده¬بانی توپخانه هم با کمی تفاوت، مثل ¬دیده-بانی¬خمپاره¬ است، البته درآن دیدگاه، برادر باتجربه¬ای به نام حسین پاکنهاد حضور دارد و شما را توجیه خواهدکرد وآتشبارهای توپخانه هم از ارتش است». البته در سازمان تیپ جوادلائمه (ع) سپاه خراسان تا آن زمان، هنوز توپخانه وارد نشده بود اما در یگان های دیگر سپاه و یا به صورت متمرکز، توپخانه در سازمان سپاه وجود داشت.
در هر حال، این دیدگاه در نقطه¬ای در منتهی¬الیه خط حد تیپ جوادالائمه (ع) بر روی ارتفاعات «گیسکه و یا سلمان کُشته» قرار داشت¬که فاصله¬ خط ما با دشمن فقط ۷۰ الی۸۰ متر بودکه البته در داخل ¬سنگرکمین، این فاصله به¬کمتر از ۶۰ متر می¬رسید.
صبح زود روز بعد با تجهیزات انفرادی و دیده ¬بانی به سمت دیدگاه جدید حرکت¬کردم. هرچه به خط و سنگر دیدگاه نزدیک می شدم،گلوله¬ های خمپاره ۶۰ میلیمتری دشمن، نزدیک¬تر منفجر و تیرهای مستقیم سلاح¬های سبک دشمن از کنار گوشم زوزه¬کنان عبور می¬کرد. چند متری که به سنگر دیدگاه مانده بود، می¬خواستم با سرعت بیشتری خود را به دیدگاه برسانم، اما از جایی که دشمن از سمت چپ بر روی این مسیر دید داشت، مجبور بودم حدود ۱۰۰ متر را به صورت¬کمرخم و در بعضی جاها به صورت سینه¬خیز به سمت دیدگاه حرکت نمایم.
خلاصه هر طوری بود خودم را به خط مقدم رساندم و با سئوال از رزمندگان بسیجی مستقر در خط، دیدگاه توپخانه و خمپاره را پیدا نمودم. به محض این¬که وارد سنگر دیدگاه شدم، برادر پاکنهاد را دیدم¬که تنها در داخل سنگر نشسته و با بی ¬سیم با توپخانه ارتش در تماس¬است. ایشان از بسیجیان بسیار شجاع و مخلص خراسان جنوبی (نهبندان) بود که چند روز قبل در قرارگاه تاکتیکی پشت خط در سنگر دیده¬بانان تیپ جوادالائمه (ع) با ایشان آشنا شده بودم؛ ضمن این¬که ایشان را قبلا در بیرجند ندیده بودم. بنده در این سنگرکوچک و در زیر آتش خمپاره ۶۰ دشمن، در نیمه های شب، شاهد نماز و راز و نیار این برادر بزرگوار به درگاه خداوند متعال بودم.
لقب «افلاطون» برای شهید حسین پاکنهاد:
استعداد، شجاعت ¬و شوخ¬ طبعی برادر پاکنهاد به¬ حدی بود که ¬دیده ¬بانان ¬تیپ جوادالائمه (ع) خراسان، به دنبال واژه و لقبی برای یادآوری و مرور سریع استعداد و ویژگی¬های خوب ایشان در بین خودشان بودند. تا این¬که یک ¬روز در همان سنگر قرارگاه تاکتیکی، یکی از برادران دیده¬ بان¬که فکر می¬کنم از بچه¬های مشهد بود، با حالت مزاح ایشان را «افلاطون» خطاب¬کرد و همه بچه¬ها از این واژه به خنده افتادند و خود برادر پاکنهاد هم از این واژه خنده¬اش¬گرفت؛گویا قبلا هم به این لقب در بین دیده ¬بانان معروف بود. لذا ازآن روز به بعد بودکه به ایشان،کمتر پاکنهاد می¬گفتیم؛ بلکه به حالت مزاح یا جدی، به ایشان «افلاطون» می¬گفتیم! البته برادران دیده ¬بان این لقب را به خاطر شجاعت، بویژه تسلط ایشان به فرمول¬های ریاضی¬که در دیده ¬بانی توپخانه کاربرد داشت؛ داده بودند.
همان¬ گونه¬که عرض¬کردم در این خط، فاصله ما با دشمن،کمتر از۱۰۰ متر بود. در این خط، بیشتر شهدا و مجروحین ما توسط تک تیراندازها و با اصابت ترکش خمپاره، بویژه خمپاره ۶۰ وکالیبر دشمن بعثی عراق به شهادت می¬رسیدند. خط هم حالتی بودکه در بعضی از جاها مجبور بودیم با حالت¬کمرخم و یا سینه خیز ترددکنیم؛ چون تک تیراندازهای دشمن، روزی دو یا سه شهید و تعدادی مجروح از ما می¬گرفتند. سنگر دیدگاه ما هم قبلا یک گلوله خمپاره۶۰ در داخل آن منفجر شده بود و سنگر دیگری را چند متر سمت راست، مجدد درست کرده بودند و یک دوربین خرگوشی (دوربینی که دیده بان قادر است به صورت غیرمستقیم، بدون این که در معرض تک تیرانداز دشمن قرارگیرند، دشمن را رویت نمایند.) هم در آن مستقر بود.
مبارزه شهید پاکنهاد با تک تیرانداز دشمن:
با همین دوربین خرگوشی،آتش خمپاره را بر روی خط دشمن وآتش توپخانه را بر روی مواضع پشت خط دشمن هدایت می¬کردیم. برادر پاکنهادکه تجربه بیشتری از بنده در کار دیده بانی داشت، بیشتر با توپخانه¬کار می¬کرد و بنده با خمپاره. با این حال، دشمن هر روز از ما تلفات می¬گرفت، چون تجهیزات آنان از ما بیشتر و سنگرهای¬آنان هم از ما مستحکم¬تر بود. بنده هر روز از پشت دوربین خرگوشی می¬دیدم¬که تک تیرانداز دشمن با تفنگ لوله بلندش، سنگرهای ما را زیر نظر می¬گرفت و به محضی¬که سَر رزمندگان اسلام از سنگر بالا می¬آمد، آن را هدف قرار می داد.
تک تیرانداز دشمن، این قدر دقیق خط مقدم ما را زیر نظر داشت¬که حتی با نیمه بالای چشمی دوربین خرگوشی-هم¬که به سمتش نگاه می¬کردم، آن را تشخیص می¬داد و به سمت آن تیراندازی می¬کرد. اما به محض این¬که آتش شلیک تفنگش را می دیدم، سَر دوربین را پایین می¬آوردم و تیر از بالای چشمی¬های دوربین عبور می¬کرد.
چند روزی به همین¬ترتیب¬گذشت، بنده و برادر ¬پاکنهاد از این وضعیت خیلی ناراحت بودیم؛ چون نه می¬توانسیم بر روی دشمن دید خوبی داشته باشیم و از طرفی هم، هر روز تلفات می¬دادیم. تا این¬که با همدیگر مشورت-کردیم که چگونه می¬توان از شرّ تک تیرانداز دشمن¬که هر روز بسیجیان را شهید و مجروح می¬کند، خلاص شویم. به اتفاق یکدیگر، طرحی را در نظرگرفتیم¬که بنا شد در وقت ¬مناسب، بر علیه تک ¬تیرانداز دشمن اجراء نماییم.
لذا طرح را با هم بررسی کردیم و قرارگذاشتیم، برادر پاکنهاد پشت دوربین خرگوشی قرارگیرد، بنده هم با فاصله بیست متری در سمت چپ سنگر دیدگاه، دو قبضه آرپی¬چی را موشک¬گذاری و حتی چخماق آن را هم بکشم و زمانی¬که برادر پاکنهاد از پشت دوربین خرگوشی، سَر تفنگ تک تیرانداز دشمن را به سمت راست خط ما مشاهده کرد، با ندای بلند «الله¬اکبر» به بنده اطلاع دهد و بنده هم بلافاصله¬آرپی¬چی¬ها را با دقت، به سمت تک تیرانداز دشمن شلیک نمایم.
لذا آرپی¬چی¬ها را آماده کردم و و چخماق آنها را هم کشیدم و منتظر ندای «الله¬ اکبر» برادر پاکنهاد ماندم. در این لحظه برادر پاکنهاد در پشت دوربین¬خرگوشی،¬ وقتی که دید سَر تفنگ تک تیرانداز دشمن به سمت راست ما قرار دارد و یا در حال شلیک است، با ندای بلند «الله¬ اکبر» ایشان، دو عددگلوله¬ آر پی¬ چی را با به سمت سنگر تیرانداز شلیک¬کردم. با عنایت خداوند،گلوله¬های آر پی ¬چی به سنگر تک تیرانداز دشمن اصابت¬کرد و این ¬تک تیراندازکه روزی دو الی سه نفر شهید و مجروح از ما می¬گرفت، به درک واصل شد و الحمدالله ازآن روز به بعد، ما شهید و مجروحی از بابت شلیک تک تیرانداز دشمن ندادیم.
هدایت گلوله توپخانه ۲۰۳، بر روی خط مقدم دشمن توسط شهید پاکنهاد:
چند روزی به همین منوال¬گذشت، یک روز به اتفاق برادر حسین پاکنهاد در سنگر نشسته بودیم، دیدیم فرمانده-گروهان خط¬که یکی از برادران سپاهی بود و شنیده بودکه دیده¬بانان خط، تک تیرانداز دشمن را زده¬اند، به سنگر ما آمد. معمولا از سنگر دیده¬بانان توپخانه و خمپاره، همیشه دو الی سه¬آنتن بی¬سیم پیدا بودکه نشان ¬دهنده ارتباط¬آنها با آتشبارهای توپخانه و خمپاره¬ بود. فرمانده¬گروهان با دیدن چنین سنگری، تقریبا مطمئن بودکه سنگر دیده¬بانان است.
لذا به محض ورود به سنگر، سوال¬کرد: «شما دیده¬بان هستید؟»گفتیم: «بله».گفت: «خدا خیرتان بدهد، از روزی¬که تک ¬تیرانداز دشمن را زده ¬اید، تلفات ما خیلی¬کم شده است، اما کاری¬کنیدکه تلفات ما همچنان کمتر شود؛ چون الان بسیجیان، بیشتر توسط خمپاره ۶۰ و مسلسل¬کالیبر دشمن مورد اصابت قرار می¬گیرند».
دشمن یک¬کالیبر در خط مستقر کرده بود و وقتی¬که به سمت ما، بویژه در شب با تیرهای رسام شلیک می¬کرد، وحشت عجیبی در دل نیروها ایجاد می¬شد. به فرمانده¬ گروهان گفتیم: «ما هم جواب دشمن را با آتش می¬دهیم و بر روی خط مقدم دشمن با خمپاره، اجرای آتش می¬کنیم. اما به دلیل فاصله¬کم ما با خط دشمن، نمی¬توانیم خط دشمن را با توپخانه بزنیم؛ ممکن است انحراف طبیعی¬گلوله توپخانه، باعث شودکه گلوله روی خط خودی اصابت¬کند». فرمانده¬گروهان خط¬گفت: «به هر حال یک¬کاری بکنیدکه ما از این به بعد،کمتر شهید و مجروح بدهیم». حرفش را درک می¬کردیم، چون خودمان در خط مقدم وکنار بسیجیان، شاهد لحظه لحظه شهادت و مجروح شدن آنان بودیم. در نهایت به وی¬گفتیم: «نهایت تلاش خودمان را می¬کنیم¬که آتش خمپاره، بویژه آتش¬کالیبر دشمن روی خط ما قطع و یا کمتر شود».
پس از خداحافظی فرمانده¬گروهان، بنده و برادر پاکنهاد تا چند لحظه، در فکر صحبت¬ها و تاکیدات وی بودیم. تا این¬که با برادر پاکنهاد، وارد یک مشورت تخصصی جدی شدیم¬که چگونه می¬توان خط مقدم دشمن¬که با خط ما فاصله کمی دارد، با گلوله توپخانه هدف قرار دهیم و سنگرها وکالیبر دشمن را منهدم سازیم. بر روی نقشه با مقیاس ۵۰۰۰۰/۱ (مقیاس، برابراست با بزرگنمایی یک فاصله معین در روی نقشه به نسبت همان فاصله بر روی طبیعت)، مختصات جغرافیایی دیدگاه ما مشخص بود، اما چون در فاصله کمتر از ۱۰۰ متری دشمن قرار داشتیم، با این مقیاس نقشه¬که فقط نوک سوزن بر روی آن ۵۰ متر را نشان می¬داد؛ مشخص¬کردن مختصات دقیق خط مقدم دشمن کار مشکلی بود.
از اینرو دوباره مختصات ¬دیدگاه خودمان¬ را بررسی¬کردیم و مختصات ¬هدف را برای اطمینان بیشتر،کمی پشت خط مقدم دشمن در نظرگرفتیم. برادر پاکنهاد، مختصات هدف را برروی¬کاغذ یادداشت وگوشی بی¬سیم را برداشت و با فرمانده ¬آتشبار توپخانه ۲۰۳ میلیمتری (۲۰۳ میلیمتری، یعنی قطر داخلی لوله توپ به میلیمتر) ارتش تماس¬گرفت. توپخانه ۲۰۳، قوی¬ترین توپخانه ایران از لحاظ¬ سنگینی وزن¬گلوله و حجم انفجار است. برادر پاکنهاد به فرمانده آتشبارگفت: «یک هدفی را می¬خواهیم برایمان بزنیدکه تا به حال نزده¬اید». فرمانده آتشبار در جواب ایشان¬گفت: «چه هدفی؟». ایشان به روش مختصات، هدف را با بی ¬سیم به آتشبار مخابره¬کرد.
فرمانده و عناصرآتشبار هم، مختصات¬ را روی طرح تیرآتشبار پیاده¬کردند و بلافاصله تماس ¬گرفتند و با ما گفتند: «گویا مختصاتی¬که ¬شما داده¬اید، روی خط مقدم خودی است!» گفتیم: «نه¬، این طور نیست، ما هنوز مختصات را کمی پشت خط دشمن در نظرگرفته ایم و شما هم در محاسبات خودتان،کاملا دقت نماییدکه¬گلوله، خدای نکرده روی خط ما اصابت نکند». فرمانده¬آتشبار در جواب ما گفت: «نه، چنین¬کاری غیر ممکن است، چون به هر حال این توپخانه، توپخانه¬سنگینی است و ممکن است،گلوله آن با ۵۰ متر انحراف، فرود بیاید و این انحراف، باعث شودکه¬گلوله، بر روی خط خودی اصابت نماید».
هر دو نفرمان با این جملاتی¬که از پشت بی¬سیم شنیدیم، چند لحظه ¬ای سکوت¬کردیم. برادر پاکنهاد دوباره¬ گوشی¬ را برداشت و با آتشبار تماس¬گرفت و این¬بار با جدیت بیشتر و با حالت رمزگفت: «ببین ما در خط داریم هر روز تعدادی شهید و مجروح می¬دهیم، شما باید سعی کنیدکه با محاسبات دقیق، این درخواست ما را اجراء نمایید؛ چون هدف ما در اصل انهدام کالیبر و سنگرهای محکم دشمن است».
تا این¬که بالاخره با اصرار برادر پاکنهاد، فرمانده آتشبار۲۰۳ گفت: «ما درخواست شما را در صورتی¬ اجراء می-کنیم¬که مسئولیتش¬ را خودتان قبول¬کنید». برادر پاکنهاد¬گفت: «باشد». سپس فرمانده¬آتشبارگفت: «شما دوباره مختصات هدف را بدهید تا ما صدایتان را ضبط¬کنیم¬که اگرگلوله روی خط خودی اصابت¬کرد، ما سند و مدرکی از شما داشته باشیم».
خلاصه برادر پاکنهاد دوباره مختصات را اعلام کرد وآتشبار هم مختصات را یادداشت و صدای¬ پاکنهاد را ضبط¬کرد. حالا دیگر قرار شد، اولین¬گلوله توپخانه۲۰۳ شلیک شود. فوری فرمانده¬گروهان خط را مطلع کردیم و به اوگفتیم: «چنین¬گلوله ¬ایی می¬خواهد شلیک شودکه سنگین ¬ترین¬گلوله توپخانه ¬ایران است و اگر به امید خدا روی سنگرهای دشمن بعثی عراق اصابت¬کند، می¬توانیم تلفات سنگینی را از آنها بگیریم وکالیبرشان را هم منهدم کنیم. لذا چون خط دشمن بسیار نزدیک است، امکان دارد گلوله روی خط خودی فرود بیاید. لذا به نیروهای سپاهی و بسیجی بگوییدکه¬آماده باشند و همه در داخل سنگرهای رزم و انفرادی قرار بگیرندکه خدای نکرده به-کسی¬آسیب نرسد».
فرمانده¬گروهان هم بلافاصله به همه نیروها آماده¬باش داد و همه به صورت پراکنده در سنگرهای انفرادی و رزم مستقر شدند. از طرفی هم برادر پاکنهاد، پس ازآماده شدن نیروها در خط، بالاخره¬گوشی را برداشت و به آتشبار۲۰۳ ، ندای «الله اکبر» را اعلام کرد و آنها هم در جواب ایشان¬گفتند: «خمینی رهبر».
بدین صورت، اولین گلوله ۲۰۳ شلیک شد و ما منتظر بودیم که¬گلوله هرچه سریع¬تر فرود آید. همه بچه¬ها بویژه بنده و برادر پاکنهاد، اضطراب عجیبی داشتیم. با خودم می¬گفتم: «نکند،گلوله روی خط خودی بخورد!» در همین فکر بودم¬که پس از چند لحظه، صدای سفیرگلوله از دور شنیده شدکه به سرعت به ما نزدیک می¬شد. حتی ¬در لحظه¬آخر، در دلم خدا خدا می¬کردم¬که اگر گلوله روی خط دشمن اصابت نکند، حداقل بین خط ما و دشمن اصابت¬کند.
در حین چنین تصوراتی بودم¬که¬گلوله به سرعت فرود آمد و در همان جایی¬که در نظرگرفته بودیم،کمی پشت سنگرهای دشمن و یا کمی پشت سنگرکالیبر دشمن منفجر شد. البته دیده ¬بانان جبهه حق در دوران دفاع مقدس اعتقاد داشتندکه بر اساس¬آیه شریف ¬قرآن «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» گلوله را ما هدایت نمی¬کنیم، بلکه خدا آن را می زند و بر روی دشمن هدایت می¬کند.
الحمدالله، اولین¬گلوله توپخانه ۲۰۳ کمی در پشت خط دشمن فرود آمد. فرمانده گروهان و تمام نیروهایی¬که¬ درخط مقدم مستقر بودند، همه خوشحال شدند و ندای الله¬اکبر سردادند. بلافاصله برادر پاکنهاد با فرمانده¬آتشبار تماس¬گرفت و اعلام¬کردکه¬گلوله روی خط دشمن اصابت¬کرده است و شما مجدد، آن را با همین مختصات تکرارکنید. بعد از این گلوله، چهار الی پنج¬گلوله دیگر با همین مختصات تکرار شد، تا این که بالاخره کالیبر دشمن و سنگرهای مستحکم دشمن فرو ریخت؛ چون با اصابت هرگلوله ۲۰۳، مثل این بود که خط دشمن با هواپیماهای جنگی ایران بمباران شده است.
خلاصه ¬آن روز برادر حسین پاکنهاد و آتشبار توپخانه ۲۰۳ ارتش،کاری بی¬سابقه و در عین حال ارزشمندی را انجام دادندکه شاید تا آن زمان در جبهه،کسی¬آن را انجام نداده بود. برادر پاکنهاد بلافاصله از پشت بی¬سیم، نتیجه این کار مفید را به فرمانده آتشبار ۲۰۳ اعلام نمود و آنها از این خبر، خیلی¬خوشحال شدند؛گویی¬آنها هم مثل ما اضطراب¬زیادی داشتند. بعد از این قضیه، دیگر تلفات ما در خط مقدم، تقریبا به صفر رسید. بعثی¬های عراقی خیلی ترسیده بودند، به حدی¬که دیگر خیلی¬کم روی خط ما اجرای¬آتش می¬کردند و می¬دانستند که هر وقت بر روی خط ما آتش بریزند، جوابشان را با ۲۰۳ می¬دهیم.
بعد از این¬که با تدابیر و اصرار برادر حسین پاکنهاد، تلفات نیروهای خودی را در خط مقدم، تقریبا به صفر رساندیم؛ هر دو نفرمان، برای فرمانده¬گروهان و بسیجیان خط، بسیار محبوب و دوست داشتنی شده بودیم. هر وقت از سنگر ما عبور می¬کردند، خیلی نسبت به ما ابراز ارادت و احترام می¬کردند.آوردن¬آب و غذا برای نیروهای در خط، خیلی به سختی و با مشقت انجام می¬شد، به طوری¬که مجبور بودند، برای در امان ماندن از تیرمستقیم دشمن، مسافتی را به صورت سینه¬خیز، برای نیروها آب و غذا بیاورند. در چنین وضعیتی، هرگاه مسئول تدارکات خط، به سنگر ما می¬رسید، با صدای بلند و با حالت مزاح می¬گفت: «دیده ¬بانان¬کجایید؟ بیایید غذایتان را بگیریدکه هرچی به شما بدهند، حلالتان است».
ایستادگی، هزینه¬کمتری دارد:
خلاصه درآنجا، روز به روز به¬کارم، علاقه¬مندتر می¬شدم. علی¬رغم این¬که هر لحظه در معرض خطر جدی قرار داشتم، اما از این¬که به اتفاق برادر حسین پاکنهاد، توانسته بودم برای¬کاهش تلفات جبهه خودی، اقدامات نسبتا موثری را انجام دهم، احساس خوشحالی و آرامش می¬کردم. بعضی وقت¬ها هم¬که کار دیده¬بانی توپخانه و خمپاره¬کمتر می¬شد، مجدد با همکاری ¬برادر پاکنهاد، با سلاح¬های دیگراز قبیل نارنجک تفنگی ¬توسط اسلحه ژ۳ و با کمک دوربین¬خرگوشی¬داخل سنگر دیدگاه، سنگرهای¬دشمن ¬را هدف قرار می¬دادیم.
در هر حال، تا جایی¬که امکان داشت، نمی¬گذاشتیم دشمن نسبت به ما پُررو شود و جوابش را با آتش¬های مختلف می¬دادیم. به عبارتی، به غیر از دیده ¬بانی¬توپخانه و خمپاره، هر نوع سلاح موثری¬که در خط مقدم وجود داشت،آنها را با کمک برادر پاکنهاد بر علیه دشمن بکار می¬گرفتیم. دشمن هم حالتی داشت¬که اگر جواب ¬آتش او را می¬دادیم تا حدود زیادی ¬ساکت می شد، اگر جواب او را نمی دادیم، تلفات بیشتری را بر ما تحمیل می¬کرد.
لذا از این رفتار دشمن می توان نتیجه¬گرفت¬که همیشه مبارزه و ایستادگی در برابر دشمن، هزینه¬کمتری نسبت به-کوتاه¬آمدن و تسلیم شدن در برابر او دارد. اگر دشمن، احساس ضعفی از ما ببیند، مسلم بدانیم¬ که به ما هجوم خواهدکرد و آن زمان، زمانی است که ما را مجبور خواهدکرد که همه چیز خود را در اختیارش قرار دهیم. رمز این همه تهدیدات و فشارهای آمریکا پس از انقلاب اسلامی هم همین است. انقلاب اسلامی دست آمریکا را از ایران¬کوتاه کرد، لذا اگر به مبارزه و مقاومت ادامه دادیم، همه چیز خواهیم داشت و اگر ضعف نشان دادیم، هیچ چیز نخواهیم داشت.
این شهید بزرگوار پس از سال های حضور در جبهه های حق علیه باطل به عنوان مربی و دیده بان موثر توپخانه در عملیات های مختلف، سرانجام در اسفند ۱۳۶۲ در عملیات بزرگ خیبر به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.