شهیدمحمد بلوکی
شهید محمد بلوکی برادر بزرگتر شهید علی بلوکی نیز در تاریخ 1363/12/22 در عملیات بدر
(جزیره مجنون ) به فیض عظیم شهادت نایل گردید در حالی که پدر و مادر این شهید عزیز
مقدمات مراسم عروسی فرزند دلبندشان محمد را آماده کرده بودند و روز شماری می کردند
که محمد از جبهه برگردد و مراسم عروسی اش را برگزار کنند .
شهید علی بلوکی در تاریخ 1361/5/2 در عملیات رمضان به فیض عظیم شهادت
نایل آمد و بعد از گذشت حدود 15 سال که مفقود الاثر بود ، بقایای پیکر مطهر این شهید عزیز در تاریخ
1376/7/17 در روستای فدیشه تشییع و به خاک سپرده شد .
دست نوشته ای از شهید محمد بلوکی در پایگاه بدر ایلام به تاریخ 14 / 05 /62 :
روز نسبتا خوبی بود و کمتر حمله ی هوایی انجام گرفت و یکی دو مرتبه بیشتر نبود . و حتی در محدوده ی دید ما خبری نبود . هم اکنون شب است و من تنها می باشم . برادرا ن دیگر خوابیده اند و من در چادر تنها هستم و دور فانوس انواع حشره ها پرواز می کنند . اما کمی دورتر گاهی آتش کاتیوشا ی ما زمین را روشن می کند و چندین گلوله نصیب کافران صدامی می کنند . و بعد از چند لحظه آنها با استفاده از پول مردم مستضعف عراق ، کویت و عربستان سعودی و دیگران چندین خمپاره به روی نیروهای اسلام پرتاپ می کنند . خدایا ! این برادرانی که هم اکنون زیر خمپاره و توپ دشمن می باشند ، آمده اند تا تو را و دین تو را یاری کنند . خدایا ! همانطور که معجزات تو فراوان اتفاق می افند ، آنها را بیشتر کن و این عزیزان را حفظ بفرما . خدایا ! توفیق بده تا راه بسته شده ی کربلا را این نیروهای مخلص باز بگردانند . خدایا! معبودا !مولای من ! سرور من ! به این بنده ی روسیاه توفیق بده تا جان دارم در راه تو گام بردارم .خدایا ! این بدن و عضلات و تمامی پوست و استخوانم مال توست و من از خود هیچ ندارم . خدایا ! توفیق بده تا آنها را در راه تو فدا کنم. خدایا! توفیق بده تا بتوانم تا آخرین قطره ی خونم را در راه اسلام عزیز فدا کنم . خدایا ! معبودا ! هم اکنون خود شاهدی که در میان این کوه ، زیر این چادر ، در کنار فانوس که لحظه ای صدای توپ و خمپاره خاموش نمی شود ، همینجا که رودخانه با صدای شبانگاهی خود دل کوه را نوازش می دهد ، اینجا پروانه ها آمده اند و دور فانوس می چرخند و شاید از راه دوری نور ضعیف فانوس را دیده باشند ، ولی آنها شتابان می چرخند تا جان خود را فدای نور کنند و چندین عدد هم فدا شده اند . و بقیه شتابان می چرخند . خدایا ! ما هم هر کدام از یک شهر و دیار ی آمده ایم و نور پرفروغ اسلام را دیده ایم و نور رهبر عزیزمان امام خمینی را دیده ایم ، حاضریم پروانه وار خودمان را فدای اسلام و امام عزیزمان بکبنم و خدا را صد هزار مرتبه شکر می کنم که در این زمان زندگی می کنم و در 30 سال پیش به دنیا نیامده ام .
فرازهایی از وصیت نامه ی پاسدار شهید محمد بلوکی :
از خداوند متعال می خواهم اگر چه مثل حسین (ع) به دنیا نیامده و مثل او زندگی نکرده ام و مثل او هم نمی توانم به شهادت برسم ولی بار الهی مرا حسین گونه بپذیر .
پدر و مادر ! امیدوارم که صبر را پیشه ی خود قرار دهید که صبر به گفته ی امام علی (ع) سر ایمان است و ایمان بدون صبر مانند انسان بدون سر می باشد . و امیدوارم که شما با صبر و بردباری الگویی برای دیگران باشید و این را بدانید که ما امانتی هستیم از طرف خدا در این دنیا و خدا یک روز ما را به شما داد و حالا هم گرفته ، پس شما از پس دادن امانت خدا ناراحت نباشید . ما که روز ی این دنیای فانی را باید رها کنیم ، پس چه بهتر که در راه خدا باشد .
پدر و مادر گرامی ! اگر شما آرزو داشتید که پسرانتان در پیری عصای دست شما باشند ولی نتوانستیم ، معذرت می خواهم بدانید که یار و مددکار همه ، خدا می باشد .
مادر عزیز و مهربان ! اگر چه در شبهای سرد و گرم و شبهای طوفانی و طولانی بر بالین من نشستی و مرا شیر دادی و بزرگ کردی و در این کار متحمل زحمات فراوان شدی و در هواهای سرد و میان یخ برای من لباس شستی ،از شما ممنون می باشم و اجر آن را از حضرت زهرا (س) دریافت داری .
ای پدر گرامی ! اگر شما هم برای تأمین مخارج و بقیه ی خانواده .... خود متحمل زحماتی شدی و سرمایه ی جوانی خود را در این راه از دست دادی ، امیدوارم که به اجر و پاداش اخروی برسید . ان شاء ا... .
از دوستان و آشنایا تقاضای عفو و گذشت دارم و ازتمام کسانی که به من حرفی گفته و یا غیبت کرده اند ، گذشت کردم .
والسلام محمد بلوکی تاریخ 5 / 4 / 1363
ایستاده از سمت راست :نفر چهارم شهید محمد بلوکی
قبل از شروع عملیات بدر - اهواز سال 1362
نشسته از سمت راست نفر سوم شهید محمد بلوکی